❧❧❧❧عشق❤سیاه❧❧❧❧




   ❧❧❧❧عشق❤سیاه❧❧❧❧


   
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 17041
تعداد مطالب : 152
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

درباره وبلاگ

سلام به همگی خوبین خوبم یه چیزی میخواستم بگم زیاد وقتتون رو نمیگیرم برای تبادل لینک همیشه اماده هستم ...یا علی...
لينك دوستان
» قالب وبلاگ

» فال حافظ

» قالب های نازترین

» جوک و اس ام اس

» جدید ترین سایت عکس

» زیباترین سایت ایرانی

» نازترین عکسهای ایرانی

» بهترین سرویس وبلاگ دهی

ساخت بنر تبلیغاتی کاملا رایگان
ساخت چت روم کاملا تضمینی و رایگان...
پرورش بوقلمون
اسمانی خونی
وای فای تفاوت را احساس کنید
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق سیاه و آدرس omid456654.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
» زنجیر عشق

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمیگشت خانه،
 سر راه
 زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف
 ایستاده
بود .اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم
 کمکتون کنم.
زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی
نایستاد، این
واقعا لطف شماست .
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب
 رو بست و آماده
 رفتن شد, زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟"
و او به زن چنین گفت: " شما هیچ بدهی به من ندارید.
من هم در این
 چنین شرایطی بوده ام.
و روزی یکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به
شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی¸
باید این کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه
!"
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا
 چیزی بخوره
 و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست
بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که
 می بایست
هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست¸واحتمالا
 هیچ گاه
 هم نخواهد فهمید.
وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از
 در بیرون رفته بود ،
درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی
 گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در
چشمانش
جمع شده بود.
در یادداشت چنین نوشته بود:" شما هیچ بدهی
 به من ندارید.

من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی
 یکنفر هم به من
 کمک کرد،همونطور که من به شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی،باید این
 کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه
!".
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت
 در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر میکرد
به شوهرش گفت :"دوستت دارم اسمیت همه
 چیز داره درست میشه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نويسنده : omid | تاريخ : دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عناوين آخرين مطالب