❧❧❧❧عشق❤سیاه❧❧❧❧




   ❧❧❧❧عشق❤سیاه❧❧❧❧


   
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 17035
تعداد مطالب : 152
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

درباره وبلاگ

سلام به همگی خوبین خوبم یه چیزی میخواستم بگم زیاد وقتتون رو نمیگیرم برای تبادل لینک همیشه اماده هستم ...یا علی...
لينك دوستان
» قالب وبلاگ

» فال حافظ

» قالب های نازترین

» جوک و اس ام اس

» جدید ترین سایت عکس

» زیباترین سایت ایرانی

» نازترین عکسهای ایرانی

» بهترین سرویس وبلاگ دهی

ساخت بنر تبلیغاتی کاملا رایگان
ساخت چت روم کاملا تضمینی و رایگان...
پرورش بوقلمون
اسمانی خونی
وای فای تفاوت را احساس کنید
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق سیاه و آدرس omid456654.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
» حرفی که با گریه زده شده

سرم درد میکنه...چشام میسوزن...امروز کل روزم تو کلاس صفحه آرایی با گریه گذشت...اشکام میریختن... هندزفری تو گوشم و آهنگ گل ارکیده رو گوش میدادم...استاد بهم نگاه می کردو فقط ی لبخند میزد... لبخندشو دوس داشتم...بهم نشون نداد که حس ترحم داره... این اولین لحظه ای بود که به دلم نشست... جواد نگام میکرد...من اشک میریختم....با دستش لبشو گرفت و نقش خنده رو رو چهرش کشید...یعنی بخند... منم با اینکه اشک میریختم خنده رو رو لبام آوردم...میدونی زیباترین لحظه ها همین خنده هاست....تو چشمای علی نگرانی رو دیدم...نگام میکنه...ولی حرف نمیزنه....فقط گفت یادت باشه کارت دارم...آیدا از پشت لب تابش بهم چشمک میزنه و منم با ی لبخند بهش نگاه میکنم... اشکام همینطور میریزن...مریم ی ابروشو میده بالا  می خنده....منم میخندم...دانیال خمیازه میکشه یعنی کلاس کسل شده...آتنا میخنده....میگه از منم بنویس...خنده هاشو دوس دارم....چهرش مهربونه...آغوشش واسه گریه جای خوبیه...امروز امتحان کردم...محدثه نگام میکنه...میدونم نگرانه....با هر ی قطره اشکم سرشو میاره بالا میگه نبینم اشکتو نفس...بیشتر از این ناراحتم نکن...استاد میگه کلاس تموم...هندزفری رو از گوشم در میارم...همه میرن...علی میگه بیا  کنارم...کنارش رو صندلی میشینم...تو چشاش نگاه میکنم....آتنا میگه میخوای حرف بزنی...با سر میگم آره....میگه تو حیاط دانشگاه منتظرمه...با سر اوکی میدم... علی نگام میکنه....داره از چشام حرفامو میخونه....سرمو میندازم پایین....میگه نفس خودتو داغونتر از این نکن....با اشکام جوابشو میدم...حرف میزنه....طاقت ندارم ...میزنم بیرون.. آتنا مث همیشه فضولی میکنه....براش همه چیو میگم...علی بهش زنگ میزنه میگه بیا...میره...وقتی میاد میگم چی گفتین...میگه: هیچی حرف زدیم...منم داغ میکنم....میزنم بیرون ....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نويسنده : omid | تاريخ : چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عناوين آخرين مطالب